شناسنامه هویتی سرزمین سیستان
واژه سیستان یا سکستان از «سکاها» میآید، آن شهری که به شهر سوخته معروف است، جمعیتی در آنجا ساکن بودند، حدود سه هزار سال قبل از میلاد. تمدن بسیار پیشرفتهای هم داشتند و به مرحله شهرنشینی رسیده بودند. البته هم در شهر سوخته و هم شهرهای دیگری از خاورمیانه، اقوام هندو ایرانی که از هندوستان مهاجرت کرده بودند در حقیقت آنها را از بین بردند
سایر محمدی: «جغرافیای طبیعی تاریخی سیستان» عنوان کتابی تحقیقی - پژوهشی به قلم دکتر حسن احمدی کرویق است که بتازگی توسط انتشارات مازیار منتشر شده است. این کتاب ماحصل بیش از دو دهه بررسیهای میدانی مؤلف در سیستان ایران و افغانستان، مطالعه همه آثار و نوشتههای قدیمی در باب سیستان از اوستا، متون پهلوی و کتیبهها گرفته تا آثار جغرافیا و تاریخنگاران اسلامی و نوشتههای سیاحان و جغرافیانگاران غربی و جمعبندی و تحلیل نتایج کاوشهای باستانشناسی تمام تیمهای کاوشگر قرن اخیر است. جغرافیای تطبیقی متون مهم مانند اوستا، فتوحالبلدان، مسالک و ممالک و احیاءالملوک، ذکر و در نقشهها نشان داده شده است. نظریههای جدیدی مانند زمان ظهور زرتشت در سیستان، چرایی و چگونگی کشتیرانی تجارتی از قلعه بُست تا زرنج، فقط در چند قرن اولیه بعد از اسلام، تغییرات محتمل آتی در جغرافیای سیستان و غیره عرضه شدهاند. دکتر حسن احمدی در سال 1389 کتاب«حیات هوشمند در کائنات» نوشته پیتر اولم اشنایدر را که به اصول و پیش نیازهای لازم برای ظهور حیات میپردازد به فارسی برگردانده که توسط انتشارات مازیار منتشر شده است. احمدی متولد سال 1329 تبریز است و در دانشگاه شریف مکانیک خوانده است. به بهانه انتشار کتاب < جغرافیای طبیعی تاریخی سیستان> و مباحث مطرح شده در آن گفتوگویی با حسن احمدی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
*****
آقای احمدی، پیش از هر چیز بفرمایید، در چه رشتهای تحصیل کردید و در چه زمینهای به فعالیت میپردازید؟
دوران دبیرستان را در زادگاهم گذراندم و بعد وارد دانشگاهی که امروزه شریف خوانده میشود، شدم و مکانیک خواندم. پس از آن بورسیهای به من دادند به عنوان تأمین اعضای هیأت علمی دانشگاه شریف و با استفاده از آن در رشته هیدرولیک گرایش سیویل یا عمران مدرک دکترا از امریکا گرفتم. بعد از آن برای تدریس به دانشگاه صنعتی اصفهان رفتم و از حدود سال 1365 نیز در دانشکده فنی دانشگاه تهران به تدریس پرداختم و از یکی دو سال پیش از دانشکده فنی هم بازنشسته شدهام. در سال 67، در همان ایام که تدریس میکردم، شرکتی را با همکاری دو نفر از دوستانم تأسیس کردیم.
من بیشتر اوقات در سیستان و بلوچستان کار کردهام، در پروژههای آبی و سدسازی و اینجور چیزها... سیستان خیلی توجهم را جلب کرد. سیستان محل کوچکی است در شمال استان سیستان و بلوچستان. اگر به مرکزیت شهر زابل، به شعاع 80-70 کیلومتر دایرهای بزنید، سیستان در این دایره قرار میگیرد. البته دنباله سیستان در خاک افغانستان قرار دارد.
سیستان از قدیمالایام معروف بوده به زادگاه رستم و انبار غلّه ایران، محل فعالیتهای مذهبی زرتشت و... سیستان قدمت تاریخی بسیار طولانی دارد و به همین خاطر توجهم را جلب کرد و در کنار کارم به تحقیق و پژوهش در جغرافیا و تاریخ سیستان علاقه پیدا کردم. در سالهایی که در آن منطقه فعالیت داشتم هر ماه شاید حدود 15 روز را در آنجا میگذراندم. در کنار کار و حرفهام یعنی تهیه نقشه و طراحی و...، درباره محلهای باستانی این منطقه بررسی و تحقیق میکردم. چندین بار به افغانستان رفتم. آن زمان عبور از مرز به سادگی امکانپذیر بود. البته الان امکانپذیر نیست. محل سدهای قدیمی هیرمند و مستحدثات آبی آنجا را بررسی میکردم و بعد شروع کردم به نوشتن در مورد سیستان. پس از 20 سال متوجه شدم انبوهی دست نوشته گرد آمده است. حدود 15 سال پیش یکی از این مجموعهها را به صورت کتاب در آورده بودم. چون در امر نشر کتاب آدم گمنامی بودم، اولین مجموعه را به ترجمه و تعلیق سفرنامههای سیاحان وکاشفان اختصاص دادم که در باب جغرافیای سیستان بوده و در سال 1376 تحت عنوان «سفر با سفرنامهها» منتشر شد. بقیه این یادداشتها و ماحصل تحقیقات ماند تا یکی - دو سال پیش؛ به خود گفتم سن من بالاست و قانون طبیعت هم مشخص است. قطعاً بعد از من این نوشتهها گم وگور میشوند، لذا تصمیم گرفتم آنچه را که قابل و ارزشمند است، جمعوجور کنم و به دست ناشری علاقمند بسپارم که اولین نتیجهاش همین کتاب «جغرافیای طبیعی تاریخی سیستان» است.
فکر میکردم اهل سیستان باشید که نزدیک به 25 سال وقت و انرژی صرف نوشتن این کتاب کردید؟
سیستان زادگاه من نیست و فقط به آن علاقه دارم. حدود 25 سال پیش، روزی در سرشیله که منطقه دور افتادهای در سیستان است، شاید به شعاع دهها کیلومتر اطراف آن کویر بوده و هیچ روستایی هم اطرافش نیست، دنبال مسیری مناسب برای کانال میگشتم پیرمردی را دیدم. گفت چه میکنید اینجا؟ وقتی علت حضورم را در آنجا توضیح دادم، با همان لهجه بومی گفت: «جوون، فکر نکن اینجا همیشه اینقدر سوت و کور بوده است، چنگیز و تیمور از اینجا گذشتند. اینجا هیرمند میگذشت...» پیش خود گفتم اینجا بر و بیابان، هیرمند کجا بود؟ گفت: بله،من از پدرم و پدرم از پدر خودش شنیده که شاخهای از هیرمند از اینجا عبور میکرد.
واقعاً وقتی این منطقه را کندم یک آبپخش دیدم که گوشهاش از زیر شنها میآمد. حتی اگر هیرمند هم نبود لااقل کانالی بوده که برای همین منظور آن آبپخش را ساخته بودند. قدمت ساخت آن هم به صدها سال قبل بر میگردد. مجموعه همین مسائل بود که مرا به تحقیق و پژوهش در سیستان علاقهمند کرد. علاقهام غیر از کار حرفهایام که مهندسی آب است، یکی سیستان و دیگر نجوم و اخترشناسی است.
به این دو حوزه علاقه دارم و سالهاست که در این عرصه تحقیق میکنم.
الان غیر از این آثار، کتاب دیگری هم در دست نوشتن یا چاپ دارید؟
یک کتاب در دست ویرایش دارم که آن هم در مورد «جغرافیای انسانی سیستان» است که شامل توصیف آثار باستانی سیستان و بود و باش مردم آن منطقه است. کتاب «جغرافیای طبیعی تاریخی سیستان» در واقع به چهره زمین پرداخته است. اما کتابی که آماده کردهام در حقیقت «جغرافیای انسانی سیستان» است. مطالب زیاد دیگری هم در نوشتههای من است، در زمانی که هنوز اینترنت و لپتاپ نبود، این نوشتهها با ماشین تحریر تایپ شدهاند. البته این مطالب باید مجدداً مرور و بازبینی و بازنگری بشود. اگر عمرم کفاف بدهد و حوصله کنم، یکی دو مجموعه دیگر را هم تصمیم دارم چاپ کنم.
برای نوشتن کتاب «جغرافیای طبیعی تاریخی سیستان» از دو نوع تحقیق نام میبرید که استفاده کردید. از طریق مطالعه و تفسیر نوشتههای قدیم و جدید جغرافیایی و تاریخ، دوم از طریق بازدیدها و کاوشهای میدانی، زمانی کار را شروع کردید که اینترنت نبود تا اطلاعات به سادگی جمعآوری شود.
اگر بخواهیم تاریخ منطقهای را بررسی کنیم، اعم از تاریخ انسانها یا تاریخ طبیعی، در درجه نخست باید به منابع و مأخذ قدیمی مراجعه کنیم. مثلاً کتابی مثل «تاریخ سیستان» که 700-600 سال پیش نوشته شده، باید مورد مطالعه قرار گیرد تا ببینیم در مورد سیستان چه نوشتهاند؟ نویسنده کتاب در آن مقطع حاضر و ناظر وقایع بوده است. متأسفانه در کتابهای تاریخ ما و به طور کلی در بین ایرانیانو نویسندگان مسلمان عرب، جغرافیا نویسی ضعیف بوده است.
تاریخ نویسی خیلی قوی بود اما جغرافی نویسی بسیار ضعیف. مثلاً ممکن است کتاب حجیم «احیاءالملوک» را که مؤلفش یکی از شاهزادگان کیانی بوده و در تمام وقایع و رویدادهای آن زمان مشارکت داشته است، مطالعه کنید و با جزئیترین حوادث تاریخی آشنا شوید. اما از جغرافیای منطقه و اسامی شهرهایی که نام میبرد، هیچ اطلاعاتی نمیدهد. نویسنده طوری از یک شهر و از یک رویداد حرف میزند که انگار مخاطب کتاب در آنجا بوده و همه جا را میشناسد. از شهرها، رودخانهها و سدهایی اسم میبرد که هیچکدام شناخته شده نیست و یا از آنها اثری نیست یا اگر اثری هست در طول تاریخ اسامیشان عوض شده است. دردوره تسلط انگلیس بر هندوستان، از حدود 1830 میلادی، سیل مأموران و سیاحان انگلیسی سرازیر شدند به منطقه که خیلی از آنها هم درباره سیستان تحقیق کردند، بدون تعصب باید گفت بخش زیادی از اطلاعات ما مدیون تحقیقات همان شرق شناسان و سیاحان است.
من این منابع را دنبال کردهام. مقدار زیادی از این منابع به زبان انگلیسی است. بعد از آن، یک کتابخانه بیبلیوتیکا افغانیکا در بن آلمان هم بود. آثار گروه باستان شناسی ایتالیایی هم شایان ذکر است که در ایران در شهر سوخته و غیره بیش از 20 سال تحقیق میکردند و صدها مقاله و رساله دکتری درباره سیستان نوشتهاند. برای جمعآوری آثار و کاشفان انگلیسی و اروپایی حدود هشت سفر به انگلیس داشتم. به آکسفورد و کمبریج میرفتم و در کتابخانههایشان که مدارکی مربوط به عصر استعمار هندوستان را داشتند، این منابع را پیدا میکردم و از آنها کپی میگرفتم.
بابت نوشتن این کتاب سفرهای زیادی به اروپا و کشورهایهمسایه رفتهاید. هزینههای سنگینی متقبل شدهاید. میدانید حقالتألیف این کتاب مبلغ ناچیزی است. چه انگیزهای شما را به این کار ترغیب کرده و 25 سال وقت صرف آن کردید؟
واقعیت این است که من از نوشتن این آثار انگیزه مادی نداشته و ندارم. فقط علاقه شخصی است که مرا وادار به این تحقیق کرده است. حقالتألیف این کتاب، حتی یک هزارم هزینه و وقت و انرژیای را که صرف این کار شده، جبران نمیکند. واقعیت این است که امروزه جوانها اینگونه آثار را نمیخوانند. بیشتر شعر و رمان میخوانند، موسیقی روز گوش میکنند و سرشان را به جستوجو در فضای مجازی گرم میکنند اما قدیمیهای نسل ما راضی نمیشوند که میراثهای گرانقدر فرهنگ و تمدن ایران فراموش شود، مینویسم تا شاید در آینده دور یا نزدیک کسی پیدا شود که این آثار را بخواند و درباره تاریخ گذشته سیستان تعمق و تأمل کند.
مثالی عرض میکنم، زرتشت در چه زمانی میزیست؟ نخستین تحقیقات، مثلاً تحقیقات کریستینسن که کتاب معروف کیانیان را نوشته نشان میدهد زرتشت از حدود 500 تا 600 سال قبل از میلاد مسیح(ع) زندگی میکرده است. اما تحقیقات دهههای بعد، این زمان را عقبتر برد. در چند دهه اخیر، در کتابهای داخلی و کتابهایی که غربیها راجع به زرتشت نوشتهاند، مثل کتاب سه جلدی «تاریخ کیش زرتشت» به قلم مری بویس که به فارسی هم ترجمه شده است. تاریخهای قدیمیتر برای دوره حیات زرتشت نقل شده است. در واقع آخرین کشفیات و تحقیقات به اینجا ختم شده که زرتشت بین 1000 تا 1400 سال قبل از میلاد میزیست. زرتشت جنگهایش را همراه با گشتاسب که از پادشاهان کیانی بوده، در دشتهای سیستان انجام داده بود. من دیدم در اوستا موضوعاتی هست که خیلی شبیه هم هستند، یعنی افراسیاب تورانی برای پیروزی در جنگ به یک دریاچه و رودخانه قربانی میدهد، عین همین موضوع را در داستان زرتشت و گرشاسب داریم که برای پیروزی در جنگ با افراسیاب، به دریاچه دیگر قربانی میدهند. جملات شبیه هماند. آن یکی تعدادی گوساله به دریاچه فرزدان قربانی داد و این یکی همان تعداد را به دریاچه دائیتا قربانی داد. بعد از مطالعات باستان شناسی و مسائل دیگر من پی بردم حدود 1300 پیش از میلاد، یک تغییر مجرای هیرمند از دلتای جنوبی به دلتای شمالی رخ داده است. اسامی عجیب و غریب مذکور در اوستا را شناسایی کرده بودم. یکباره همه چیز برایم روشن شد که این واقعه و این جنگ بین اینها چه بوده، زرتشتیان در جنوب سیستان بودند، افراسیاب در شمال سیستان. آنچه در اوستا و متون زرتشتی میخوانیم که افراسیاب آبها را منحرف کرده، منظور همین تغییر مسیر طبیعی مجرای رودخانه بود. افراسیاب شمال سیستان را داشت و زرتشت و گشتاسب جنوب سیستان را و با هم میجنگیدند، آن یکی در آنجا قربانی داد و این یکی در اینجا. یعنی از همه طرف این مباحث با هم جور درآمد و نشان داده شد زرتشت 1300 سال قبل از میلاد مسیح جنگهایش را همراه با گشتاسب انجام داده است و با آنچه مری بویس و دیگران که ظهور زرتشت را بین 1000 تا 1400 قبل از میلاد حدس زدهاند، تطابق دارد.
این جزو یافتههای جدید است که اولینبار در این کتاب ذکر شده است. برای آنهایی که درباره تاریخ زرتشت تحقیق میکنند جالب است و مستند. ما از تغییر مسیر مجرای هیرمند به تاریخ ظهور زرتشت رسیدهایم.
بحث رستم و افراسیاب را مطرح کرده و در صفحات پایانی کتاب به منابع تحقیق خود ارجاع دادهاید. از کتابهای ابن اثیر، ابنخلکان و تاریخ طبری تا آثار معاصران را ذکر کردید. واقعاً برای نوشتن این کتاب این همه تحقیق و مطالعه کردهاید؟
من همه این کتابها را از صفحه اول تا آخر نمیخوانم، بلکه بخشها و مطالب مربوط به سیستان و بخشهای مورد نظرم که به تحقیق من کمک میکند، مطالعه میکنم. مثلاً در تاریخ طبری، جریر طبری فلان جملات را به نقل از فلانی چنین روایت کرده است یا اصطخری، جیحانی و دیگران و...
پشت سر هم این رفرنسها را پیدا میکنم، مشکلاتم بیشتر مربوط به رفرنسهایی بوده که به زبان ایتالیایی یا آلمانی نوشته شدهاند. برای ترجمه این مطالب، مترجم میگرفتم. اما اغلب این مترجمان هم چون در حوزه تخصصی جغرافیا کار نکرده بودند، نتیجه خوبی نمیگرفتم. ناگزیر متن ترجمه شده آنها را کلمه به کلمه از روی فرهنگ لغات و اصطلاحات ویرایش و بازنگری میکردم تا منظور نویسنده مشخص شود. مثلاً مترجمی Depression Sistan را «افسردگی سیستان» ترجمه کرده بود در حالی که منظور نویسنده، گودی سیستان بود.
جغرافیای تطبیقی، علم شناخت اسامی جغرافیایی است. مناطق مذکور در نوشتههای قدیمی را باید پیدا کنید که امروزه کجا است و چه نامی دارند. مثلاً سد مودود که در زمان ملک محمود سیستانی ساخته شده در کجا واقع بوده است؟
به قول لُرد کرزن، هیچ جا بهاندازه سیستان آثار باستانی ندارد. چون این منطقه سنگ ندارد و گودال بزرگی است به عمق چند کیلومتر که با شن، لای و ماسه هیرمند پر شده است. کف آن هم همیشه در تراز فعلی بوده است. همانطور که شن و ماسه آمده کف گودال فرورانش کرده، الان هم در حال فرورانش است. مدام باد میآید و خرابهها را میپوشاند و رودخانهها تغییر مسیر میدهند و دوباره از جای دیگر سر در میآورند. تغییرات آب و خاک در این مناطق فوقالعاده گسترده است و اسامی اماکن و شهرها هم در طول تاریخ عوض میشدند و پیدا کردن آنها با استفاده از روایتهای تاریخی کاری بسیار
مشکل است. تخریب مهاجمین و فاتحین نیز به این تغییرات افزوده است.
نام سیستان از کجا میآید و به چه معنی است؟
واژه سیستان یا سکستان از «سکاها» میآید، آن شهری که به شهر سوخته معروف است، جمعیتی در آنجا ساکن بودند، حدود سه هزار سال قبل از میلاد. تمدن بسیار پیشرفتهای هم داشتند و به مرحله شهرنشینی رسیده بودند. البته هم در شهر سوخته و هم شهرهای دیگری از خاورمیانه، اقوام هندو ایرانی که از هندوستان مهاجرت کرده بودند در حقیقت آنها را از بین بردند. تمدن شهرنشینی هم از بین رفت و جمعیت به صورت پراکنده در روستاها و قصبهها سکونت گزیدند.
تغییر مسیر هیرمند هم به این جابهجاییها کمک میکرد زیرا تنها منبع تأمین آب در سیستان، رود هیرمند بوده و هست.
شما تاریخ طبری، تاریخ بیهقی، ابن اثیر، ابن خلکان را مرور کردهاید، این آثار در شناخت سیستان چقدر به شما کمک کرد؟
«مسالک و ممالک» اصطخری را باید در ردیف اول کتابهای دوره اسلامی قرار داد. کتابهای البلدان یعقوبی و هفت، هشت کتاب البلدان دیگر هم هستند که خیلی به من کمک کردند.
از بین نوشتههای جدیدتر، از همه مهمتر کتاب جُرج پیتر تیت است که حدود صد و بیست سال پیش و در چهار بخش نوشته شده و سه بخش آن به فارسی هم ترجمه شده است، این چهار بخش شامل تاریخ، توپوگرافی، آثار باستانی و مردم است. تیت به همراه هیأتی به سیستان آمد و حدود دو سال و نیم در سیستان ساکن شدند و تحقیقات جالبی انجام دادند. ضمناً مدارک و کتابهای خطی قدیمی هم ظاهراً خیلی در اختیارشان بود، که بعضی الان نیست.
ناصرالدین شاه به مظفرالدوله دستور داد به سیستان لشکرکشی کرده و حاکمیت ایران را در آنجا تثبیت کند. او این سیستانی را که امروزه در ایران است و از ما گرفته بودند پس گرفت. انگلیسیها آمدند بین دو کشور ما وساطت کردند. یعنی اگر دستور ناصرالدین شاه نبود، امروز همین بخش سیستان را هم شاید نمیداشتیم. آن زمان، خانوادههای قدیمی سیستانی، که از کیانیان بودند، عموماً به حکومت افغانستان تمایل داشتند. به این دلیل وقتی نادرشاه به قدرت رسید به تلافی روابط با محمود و اشرف افغان، قشون به سیستان فرستاد و جنگهای زیادی کرد.
برخی مورخان موضوع حمله محمود و اشرف افغان را رد میکنند و میگویند هیچ معنی ندارد چون افغانستان بخشی از ایران بود. در واقع بخشی از خاک ایران علیه حکومت مرکزی قیام کرد.
بالاخره قوم افغان از دست قزلباشان به تنگ آمده بودند و با حمله به اصفهان و سقوط این شهر به حکومت صفویه خاتمه دادند. حالا بگوییم که از بیرون آمده و اصفهان را گرفتند یا مردمی از درون کشور به پا خاستند، تفاوتی نمیکند. آن موقع بههرحال افغانستان قطعاً بخشی از خاک ایران بود. نادرشاه که بر علیه افغانها بلند شد، بعد از تثبیت قدرت خودش به سیستان لشکر فرستاد و قشون وی مدت هفت سال در آنجا میجنگید. حتی نادر برای اینکه وزنه تعادلی در این منطقه ایجاد کند، اقوام بلوچ را برد و در سیستان سکنی داد. و اقوام بلوچ از آن زمان در آنجا پیدا شدند. طوایف براهویی، نارویی و... به قولی در زمان ملک بهرامخان کیانی « سیستان از خیمههای سفید چادرنشینان پوشیده شده بود ». وقتی مظفرالدوله بخشی از سیستان را پس گرفت، امر کرد خانوادههای قدیمی اسناد و مدارک خودشان را بیاورند تا از روی آن امتیازاتشان را مشخص کنند. اما همه را جمع و نابود کرد، اسناد و مدارکی از این دست در گذشته موجود بوده و امروزه ما آن اسناد را نداریم.
از بین سفرنامه هایی که درباره سیستان نوشته شده، شما قریب به اتفاق این سفرنامه ها را مطالعه کردهاید و در نوشتن این کتاب از آنها بهره گرفته اید، بهترین سفرنامه متعلق به چه کسی است؟
سفرنامه های زیادی هستند که بخش عمدهای از آنها ترجمه و در کتاب دیگر بنده، تحت عنوان «سفر با سفرنامه ها» حدود 15 سال پیش منتشر شدهاند. فقط دو، سه تا از سفرنامه ها در این کتاب نیست که بعدها به دست من رسید، شاید در فرصت مناسبی آنها را منتشر کنم. خود جرج پیتر تیت کتابی دارد به نام «سرحدات بلوچستان» که من آن را ترجمه کردم و آماده چاپ است، منتها فرصت نمیکنم دنبال ناشر بگردم. این شاید یکی از بهترین سفرنامه ها باشد، چون هیأتی که همراه تیت بوده، دو سال و نیم در سیستان اقامت داشتند با آذوقه کافی و امکانات فراوان و هفت، هشت صاحب منصب انگلیسی و...
در سیستان منطقهای هست به نام «دشت جهنم»؛ این منطقه روی نقشه دنیا نبود، همین گروه همراه جرج پیتر تیت اولینبار آنجا را نقشهبرداری کردند در واقع، آنها برای اولینبار تمام سیستان را نقشهبرداری کرده و یک نقشه فوقالعاده و عالی توپوگرافی تهیه کردند که من هنوز از این نقشه استفاده میکنم. با وجود نقشههای جدیدی که امروز وجود دارد، به حدی نقشه تیت عالی و دقیق است که نمیتوانم از آن چشم بپوشم.
چون تمام محل آثار باستانی و اینها در آن نقشه به طور دقیق نشان داده شده است، هفت هشت نفر از گروه تیت در جریان نقشهبرداری در منطقه «جهنم» از تشنگی مردند.
آیا در شاهنامه فردوسی موضوعی هست که با تاریخ سیستان که شما تحقیق کردهاید مطابقت یا مغایرت داشته باشد؟
شاهنامه فردوسی اثری است کهبنده کوچکتر از آنم که بخواهم در عظمتش سخن بگویم. اما یک مسأله شایان ذکر وجود دارد. کیانیان سلسله کوچکی بودند در جنوب شرقی ایران و پادشاهانی چون کیکاووس و کیقباد و گشتاسب و... از این سلسله بودند. آخرین پادشاه معروف این سلسله، گشتاسب، همعصر زرتشت بوده است و گشتاسب همزمان با جریان جنگهای زرتشت به دین زرتشت گروید. محققان اغلب به اشتباه به دلیل همنامی پدر کوروش با یکی از آنها، سلسله کیانیان را به هخامنشیان منسوب کردهاند. در صورتی که در اوستا نامی از کوروش و داریوش و امثالهم نیست. شاهنامه هم که تاریخ گذشته ایران را روایت میکند، از قدیم شروع میکند و بعد از عبور از داستان رستم و اسفندیار و غیره میرسد، به روایت دوران دارای داراب و دارا و حمله اسکندر و... یعنی فردوسی هم کیانیان را با هخامنشیان یکی ذکر میکند.
امروزه مشخص شده که کیانیان و هخامنشیان یکی نیستند و اصلاً زمانشان با هم فرق میکند. هخامنشیان از غرب کشور سر برآوردند و کیانیان در شرق بودند. هخامنشیان از سلسلههای بزرگ پادشاهی و کیانیان سلسله کوچکی بودند. کوروش در یکی از لشکرکشیهایش به غرب کشور، قومی را میبیند و به آنها لقب اورگاتی میدهد. اورگاتی یعنی سودرسان. در کتاب این بحث میشود که جامعه مذکور جامعه زرتشتی بودهاند، حتی اسکندر هم به این اورگاتیها توجه میکند.
منبع :مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی http://www.cgie.org.ir/fa/news/72069